روز نوشته های ف.درستکار



اگه بخوام از حال و هوای امروزم بگم باید بگم که اتفاقا غروب دلگیر جمعه ها رو از تموم روزهای هفته بیشتر دوسش دارم.

چرا که منو به تفکر وادار میکنه ؛ تفکر به خودم ، به دنیای اطرافم و به عمر در گذرم که در هفته ای که گذشت چیکار کردم؟! 

چه کار خوبی انجام دادم که یک قدم منو به انسانیتم به چیزی که برای اون آفریده شدم منو نزدیک کرده باشه؟!

ثانیه ها در گذرند مراقب‌ قلبمون باشیم که در پس تپیدن های مُمتَدش چه چیز هایی رو بدست میاریم****


امروز یه تیکه ازبهشت روروی زمین پیدا کردم البته باآدمای بهشتی نمیدونم شما بهشت روچی معنی میکنین

ولی اینو میدونم جایی که من رفتم توی مخیله ی خودم واقعا شبیه بهشته بهشت روی زمین‌من با آدمایی که گفتم، گلستان شهداست

یه جای آروم و ساکت با یه نسیم سوک بهمنی که آتیش درونت روتسکین میده جایی که نمیتونی به دغدغه هات فکرکنی به هیچ چیزی نمیتونی فکرکنی واین بزرگترین معجزه ی اونجاست که فکرت خالی میشه 

و همه ی وجودت تویِ قلبت سرازیرمیشه که اینو به خوبی میتونی حسش کنی موقعی که جلوی مزار شهیدخرازی زانو میزنی واون با لبخند زیباش بهت نگاه میکنه و خوشامد میگه

اینا همون نشانه های الهی اند روی زمین جای دوردنبالش نگردیم 


امروز رو میشه جزو روزای خاطره ساز ثبت کرد 

شبش که فوق العاده و کلی بحث کردیم با بچه ها و ساهت حدودای ۳ بود که خوابیدیم و صبح راس ساعت ۵ بیدار بودیم و با چشای پف کرده و حال زار پا شدیم بریم کوه

هوا عالی و سوز بهمن صورتمونو کرخت کرده بود خوبیش این بود که اینقد کرخت شده بودیم که سنگینیه بار هامونو حس نمیکردیم 

حسابی خوش گذشت

و من خستگی ناپذیر وقتی از کوه برگشتم با تمام ذوقم میخواستم برم کلاس محتوا کلاسی که باز با یه گروه فوق العاده بود

این جلسه خیلی پربار بود اساس کار و فهمیدیم و به وظایفون اضافه شد که استارت واقعی کار و بزنیم 

باشد که موفق شویم


وقتی زندگی حضرت زهرا(س) رو مرور میکنم میبینم یه زن چقدر قدرتمند از امام زمان خودش دفاع کرده 

با تمام وجودش و با تمام وظیفه ی مادری و همسری خودش و دردناک تر و قدرتمندتر از همه چی در حین بارداری

و چقدر ما گاهی اوقات وظایفمون رو بخاطر خانم بودنمون پشت گوش میندازیم و زن بودن میشه بهونمون

و همین زن بودنمون رو به بهانه ی آزادی و روشنفکری زیر پا له میکنن و جوره دیگه ای بهم میفهمونن و بازیچه ی تفکرات لیبرال بعضی ها میشیم و نتیجش میشه یه روز چرتی مثه چهارشنبه های سفید

چقدر خوبه وظیفمون رو به عنوان یک فرزند،یک مادر،یک همسر،یک خواهر بدونیم فقط در راستای اون تلاش کنیم 

صل علی الله علیک یا فاطمه اهرا


چقدر کلاس امروز به دلم نشست 

از اون کلاسایی بود که سراپا گوش بودم و فقط به حرفای استاد گوش میکردم هیچ چیزی نمیتونست نظرمو جلب کنه و واقعا لذت بردم 

از خوبی کلاس های ترنم اینه که حرف بی پایه و اساس توش گفته نمیشه همه ی بحث ها سند دارن و البته خیلی هم دلیه فکر کنم بخاطر همینم خیلی به دل میشینه 

بحث آخر کلاس که در مورد حضرت زهرا(س) خیلی دوست داشتم خیلی جیگرم سوخت امیدوارم واقعی بتونم الگوی زندگیمو خانم قرار بدم و شرمنده ی ایشون نشم چرا که خیلی گردنمون حق دارن

و کسی که الگوش حضرت زهرا(س) میتونه قدرت مند باشه قدرتی که از جنس شکوه و جمال خداست 


امروز از اون روزای پر چالش خیلی باحال بود که لذت خستگیش خیلی زیاده

از اون جایی که کلاس امروز تو طبیعت برگزار شد انرژی خوب طبیعت رو گرفتیم و با قدرت بیشتر تصمیم گرفتیم هدف هامون رو دنبال کنیم

کوه رفتن به شخصه برای من درس عبرتای زیادی داشت امروز چون مجبور بودم تنها به چشم تفریح نگاش نکنم

وقتی داشتم از سربالایی بالا میرفتم فهمیدم تو زندگیم چقدر سربالایی داشتم ولی اگه به جای غر زدن از مسیر لذت میبردم اونجوری بیشتر برد میکردم 

چون هم به مسیرم میرسیدم در آخر هم اینکه راه و برا خودم اینقدر سختش نمیکردم 

وقتی هدفم مشخصه و راهشم مشخص کردم چرا اینقد از سربالایی مسیرم باید گله کنم 

هم خودمو اذیت کنم هم اونایی که تو این مسیر همراه منن 

بد نیست گاهی اوقات در کنار تفریح چشم وا کنیم یه عبرتی هم بگیریم اونم از اشتباهات خودمون 

به نظرم هم دلچسبه هم ارزشمند


امشب بعد از این مدتی که محتوا تولید میکردم تو اینستا توی اتوبوس بودم که یهویی یه فکری به ذهنم رسید‌ که تا اتوبوس راه نیوفتاده ویدیو بگیرم

خواستم فکر کنم که میشه یا نمیشه 

سریع دوربین گوشیم و روشن کردم و اون چیزی که به ذهنم اومد و در حد یه دیقه گفتم بعد پستش کردم

اولش هول داشتم ولی بعد با خودم فکر کردم قرار نیست با یه ویدیو یه دیقه ای در مورد آرامش و روابط با دیگران نیست شم یا به عدم برسم

واتفاقا بعدش گفتم چقدر خوب که همون موقع یهویی پا گذاشتم رو کمال گرایی و یهویی ویدیو گرفتم 

البته که به راحتی هام نبود شاید تاکیدای استاد کیانی اینجوری به آدم شجاعت میده که کار اشتباهی نمیکنی فقط داری تجربیاتت رو با دیگران به بهترین روش و بهترین نوع رفتار با دیگران به اشتراک میذاری 

استاد خوبم نعمتیه ها


امشب خواستم یه لیست کوچیک از چیزایی که ازش لذت میبرم رو بنویسم البته قبلش صدتاشو برا خودم نوشتم اما میخواستم شما رو هم تو لذت کوچیک خوندش شریک کنم 

خدا رو چه دیدین شاید شما هم هوس کردین بنویسین

لذت های کوچک من
 سفر خوردن شربت خاکشیر  کتاب خوندن تو سکوت شب  رفتن گلستان   شهدا چهارباغ تو پاییز
 مرتب کردن اتاقم   باقلوا  جمع خانوادگی کلاسای ترنم  خاطره نویسی
 نگاه کردن به آسمون  قدم زدن توساحل  بحثای علمی و تخصصی  تفکر  سینما

 


هیچ وقت یادم نبود بخاطر وجود دماغم خداروشکر کنم بله درست فهمیدین دماغ

از وقتی سرما خوردم انگار وجود دماغم ناموجود شده بود 

و خیلی با سختی نفس میکشیدم اینقدری که گلوم مثه کویر لوت میشد هر دقیقه باید آب میخوردم  

یه شب وقتی از سوزش شدید گلو از خواب پا شدم یهو گفتم خدایا شکرت اصن یادم نبوده که اگه دماغ سالم نداشتم هرشب باید با همین درد باید از خواب خوشم پا میشدم و حیرون بودم

واااای خدایا چقدر نعمت داریم که یکم گوشمون پیچونده نشه یادمون نمیاد

خدایا بخاطر همه ی نعمتایی که ازشون غافلم شکرت❤


تلاش کردن رو دوست دارم 

حس خوبی رو به من القا میکنه‌ حس لذت،حس عزت نفس ، مفید بودن و کلی احساس خوب دیگه

تو این مدت یاد گرفتم حتی اگه کسی خودشو نشناخته باشه با یکم تلاش تو اون راهی که داره پیش میره میتونه بفهمه چه چیزی تو زندگیش میخواد

یعنی اینکه اگه یکم فکر کنه میتونه بفهمه تا الان به کجا رسیده تو زندگیش اگه روشش مناسبه پیش بره اگه از عملکردش راضی نیست هر چه سریعتر میتونه تغییرش بده

وقتی از شدت خستگی جنگیدن برا هدفات نمیتونی قبل از خواب حتی فکر کنی و برا ۵-۶ میری کما و از اون خوابای عمیق یه احساس لذتی بهت دست میده از اون احساسای ناب

و دوباره انرژی برا به دست آوردن خواسته هات ، البته این انرژیه باید به یه منبع وصل باشه که هیچ وقت تموم نشه وسط کار 


این روزها عجیب سرم شلوغه و خونه تی های عید 

و بهم ریختگی های خونه کلافم کرده کلا  بی نظمی رو دوست ندارم و اذیتم میکنه اما خوبی که داره یهو یه وسیله ای پیدا میشه و کلی تو خاطرات قشنگ گذشته غرق میشم با صدای دلهره انگیز مامانم از جا میپرم که دختر تو هنوز نشستی که پس پاشو

چقدر بعد از این چیدن خونه و بوی تمیزی لذت میبریم اصن تموم خستگی زحمت ها از یادمون میره 

اما آیا قبل از عید دلمون رو هم تمیز میکنیم

از هرچی قهر و ناراحتی و کینه

از این که سه سال پیش یکی پیدا شده چیزی گفته و حالا ما هنوز داغش رو دلمون سنگینی میکنه

اگه یکم به لذت بعد از خونه تی دلمون فکر کنیم میفهمیم که اینقدر قشنگه که ارزشش رو داره یه دل تی محکم بکنیم و سال جدیدمونو با هرچی عشق و دوستیه بسازیم


هیجان انگیز بودن امروز نه تنها انرژی ازم نگرفت بلکه بعد از به اتمام رسوندن چالش سرحال تر شدم

راستش اولش خیلی ریلکس بودم برا ارائه موضوعم اما وقتی روبروی حضار وایسادم و آماده ارائه شدم به شدت استرس گرفتم و هول شده بودم اصلا یادم نمیومد میخوام چی بگم چون فقط اول ارائمو تو ذهنم مرور کرده بودم

شب گذشته حدود ۲ ساعت یه پاور پوینت خیلی جامع اما خلاصه درست کردم صبح اشتباه دستم خورد رو گوشیم و ریمو شد

آماده ی آماده بودم و میخواستم از خونه بیام بیرون و همه چی مرتب بود البته تا قبل از این که پاور پوینتم پاک شه

به شدت عصبی شده و بودم و ناراحت و واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم به هر روش بود امتحان کردم و برنگشت

خلاصه که با توکل شروع کردم 

بدون پاور ارائه دادم خوب شد ولی اون چیزی نشد که میخواستم یه چند تا تپق خیلی خنده دارم داشتم که سریع جمعش کردم

تجربه ی اتفاقات جدید اما سالم رو دوس دارم برام هیجان انگیزه و انرژی خوبی بهم منتقل میکنه و امیدوارم در آینده خییییلی قدرتمندتر بتونم ارائه داشته باشم

راستی حدود یک ساعت پیش بود که پاورم برگشت‍♀️حکمتشو نفهمیدم چی بود اما اینو فهمیدم که شاید چون موضوعم آرامش بود باید خودم امتحانشو تو همین روز پس میدادم 


باید قبول کنیم

که روزی بخاطر هیچ کدام از کارهایی که الان محدودیم شکر نکردیم ، حتی توجهی هم نداشتیم 

در کنار هم شانه به شانه قدم زدیم ، خندیدیم و دست در دست هم گره کردیم و حال خوبمان شکر نکردیم 

وسپس محکوم به سایه به سایه راه رفتن و فقط نگاه کردن به یکدیگریم البته این تا قبل از آن بود که حتی شکر همین جریان را هم به جا آوریم و فقط گله کردیم که مگر میشود کار و زندگی را تعطیل کرد

و حال تصویر هم را از پشت قاب و صدایی که دلتنگی را فریاد میزند

نکند که به بدتر ازین خودمان را دچار کنیم 

خداوندا تو را سپاس بخاطر حضور تک تک عزیزانم از پشت همین قاب مجازی و تو را سپاس بخاطر توجهی که به من و جهان من داشتی که هر چیز در قدرت توست  

 


مدتی بود که وبلاگم رو ننوشته بودم اما دست از نوشتن برنداشته بودم و فعالیتم رو به شکل دیگه ای ادامه میدادم

واین اتفاق به یمن اتفاق مبارکی بود ، داشتم کتابم رو تموم میکردم و به لطف خدا تمام شد و به خوبی همه چیزش پیش رفت

اینکه تونستم کتابم رو تموم کنم و تو این مدت این همه مطالعه روی یه موضوع داشته باشم خیلی خوشحالم میکرد 

موضوع کتابم آرامشِ ، موضوعی که مدت ها ذهن منو به خودش مشغول کرده و بود دنبال این بودم که این واژه یعنی چی ؟

راه رسیدن بهش چیه؟ اصن مگه راهیم داره 

و خداروشکر جواب سوالامو پیدا کردم همشو داخل کتابم نوشتم و مهم تر از همه اینه که به زبان آسون جمع بندی مطالعاتی رو که داشتم نوشتم 

و انشالله که خواننده از خوندش لذت ببره و خستگی نداشته باشه

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اواز معرفی برندهای معروف ایرانی / مقالات / گردشگری محصولات شیمیایی Andy حقوق جزا آسمون پرستاره جرعه جرعه جآن Kenny هرم آتش وبلاگ شخصی مجید بابایی